نگاهی به مجموعه شعر "تشریفات" بهاره رضایی
تشریفات مخیل
مزدک پنجه ای
روزنامه فرهیختگان 27-10-89:"من شعر می گویم ولی نمی دانم چگونه. هم چنان که ماهی نمی داند چه طور شنا می کند و گنجشک آگاه نیست چگونه می پرد"(نزار قبانی)
بهاره رضایی توانست در سال 1389 توسط ِ "نشر چشمه" مخاطبانش را "با یک اتومبیل سیاه شش در" به نوترین خانه شعرهایش ببرد. اگر چه این بار "تشریفات" او بسیار مجلل به نظر می آید اما او هنوز "اسکورت شرقی" خود را به همراه دارد. "نوستالژی" به زادگاه مادری مهمترین عنصری است که در "تشریفات" از همان ابتدای ورود، به مخاطب خیر مقدم می گوید.
با یک اتومبیل سیاه شش در ِ آمد/من با لهجه ای تزئینی/چیزی شبیه گیلکی ِ خفیف مادرم/که توی حلقم/ ورم کرده بود/ سلام کردم و ... (اسکورت شرقی – ص 9)
در "تشریفات" نیز به مانند دیگر مجموعه شعرهای بهاره رضایی، مخاطب نقش "عنصر تخیل" را بسیار پرنگ می بیند.
در واقع "تخیل" در "تشریفات" او کوششی
است که ذهن برای رهایی از واقعیت انجام
می دهد تا بدان پناه برد و التیام یابد.در چنین فرآیندی است که دامنه ی این تخیل
به دنیای واقعی گسترش می یابد و مرز بین دنیای واقعی و تخیل در هم می ریزد. در
"تخیل" انسان دچار روان پریشی می شود اما از نظر روان شناسی شاعرانه
باید "تخیل" را به دو نوع تقسیم نمود. یک نوع "تخیل حضوری" و
دیگری "تخیل خلاق" است.
"تخیل" در صورتی "حضوری" نام می گیرد که اموری در سابق در ذهن خالق اثر پدید آمده باشد و "تخیل خلاق" نیز بدین گونه است که خالق اثر از ترکیبات بدیع و ساختارهای نوین که از صور معانی در ذهن پدید می آیند، الهام گرفته باشد.
"شکسپیر" با الهام از دیدگاه "افلاطونی" در نمایشنامه ی "رویای نیمه شب تابستان" "تخیل" را این گونه تعریف می کند "دیوانه، عاشق و شاعر همگی از تخیلی بس فشرده برخوردارند"
اما فرق شاعر با دیوانه و عاشق در این است که چشمان ِ شاعر در چرخشی ظریف و دیوانه وار از آسمان به زمین و از زمین به آسمان نظر می افکند و، در حالی که "تخیل" به چیزهای ناشناخته تجسم می بخشد.
با توجه به تعاریف ارایه شده به زعم نگارنده رضایی در"تشریفات" اگر چه سعی می کند ارتباطی بین "تخیل" و "نوستالژی" پدید آورد و اما این ارتباط هر چند منجر به خلق تجربیات ،ترکیبات و تصاویر جدید می شود اما برای او ساختار نوین و متنوع فرمی، لحنی و زبانی را به ارمغان نمی آورد.
برج مراقبت سلام!/موقعیت خودم را اعلام می کنم:کمی خسته/مقدار
متناسبی/زخمی شدم/در چند مایلی این جو خطرناک/بدون کلاهخود و زره/توی خاکریزهای
کلمه/غلط
می زنم(کمی پشت صحنه ی ادبیات با فیلتر قوی- ص 12)
در شعرهای تشریفات صدا در کنار فرم و لحن به تکثر نمی رسد. واژگان تحت سیطره ی شاعر مدام یک صدای ممتد را به گوش مخاطب می رساند.
...سوزن می زدم به خودم/جا دکمه باز می کردم/چرخ می شدم/و
پلیسه می کردم ذهنم را /فرخی یزدی می خواندم/و بخیه می زدم لب هایم را/و یک صدای
مُمتد ِ خاموش
می گفت:باید تاج گذاری کنم.(زینت جهان شاه- ص 27)
از نکات منحصر به فردی که در مجموعه شعر "تشریفات" می توان سراغ گرفت این نکته است که شاعر مخاطب را تنها محدود به یک یا چند مضمون ابدی - ازلی نمی کند. پراکندگی مضمون در کنار کلماتی که در بیشتر مواقع حضوری غیر مترقبه دارند، سبب پدیدآیی "عنصر لذت" در این عرصه می شود و دیگر این که او به صورت غیر مستقیم به مسائل پیرامون خود ورود می کند و خود را از برخورد مستقیم با مخاطب پرهیز می دارد. توانایی او در این فرآیند ستودنی است به این دلیل که در صدد ارایه ی جهانی نو از اتفاقات مستعمل جهان است. ارایه ی این اتفاقات در قالبی به نام شعر با بهره جستن از ابزارهایی چون ایهام، تخیل، آشنایی زدایی و ... توانسته ارایه گر رویکردی باشد که به "تشریفات" رضایی تشخص می بخشد.
روی مین هایی که روی دامنم/کاشته بودند/منفجر شدم و جنگ
جهانی دوم/در من اتفاق افتاد/آلمان فلسفه/- حاضر/اتریش اُپرا /- حاضر/اهالی اتحاد
مثلث!/سلام!/ به منطقه ی ممنوعه خوش آمدید/ما در چند قدمی/یک اتفاق بزرگ قرار
داریم/فرانسه شعر می خواند/ انگلیس سوت می زند/روسیه پیپ می کشد/و انسان اولیه از
کنارم می گذرد/بوی سنگ
می گیرم/و عاشق عشق های ماقبل تاریخ می شوم.../تحجر چه طعم تلخی دارد!(شِبه تاریخ-
ص 28)
از جمله نکات دیگری که می توان پیرامون این مجموعه اشاره کرد عنصر زبان در شعرهای رضایی است که در واقع تنها ابزاری جهت انتقال معنا بوده است و از کارکردهای زبانی یا به تعبیری رجوع به ذات کلمه و رقم زدن معانی معتبر و احیاناً نامعتر ِکلامی که نشات گرفته از بطن هر کلمه باشد، سراغ نمی توان گرفت.
"زبان" در "تشریفات" صرفا ابزاری جهت گفته شدن و دیده شدن است.از این رو بی گمان ما با شاعره ای مواجه هستیم که رویکردی "مفهوم گرا" در شعر دارد چرا که تاکید او بر محتوا و معنای شعر نهاده شده است. از این رو می بینیم که شعرهای رضایی آن چنان که بایسته است به عنصر "تعلیق" نمی رسد و کمتر شاهد "سپید خوانی" خواهیم بود.
به زعم نگارنده این اتفاق از آن جا بنیان می گیرد که او زبان را تنها به قصد اطلاع رسانی به کار برده و تا حدی شاید به صدا یا آواهای کلمات بی اعتنا نیز باشد و معانی ضمنی و معانی چندگانه ی لغوی یا واژگانی آن ها سد و بند راه او باشد. سعی او بر این است که هر لغتی را به عنوان یک معنای دقیق، محدود کند، و در این راه به روشن گویی راغب است. شاید بتوان گفت رضایی یک جزء از آن واژه را به کار می برد و بقیه را دور می ریزد.
... توی دلم/ جنگلی در گرفته/که نمی توانم برقصم/حتا اگر/والس ملایمی/تو را به یاد من بیاورد/هنوز مستبد/توی خودم هستم/نه/اصرار نکنید/من هرگز نمی رقصم.(نسخه بدل.ص 42)
با تمام این تفاسیر،ساختار روایت ِ داستان گونه ی شعرهای رضایی این گونه است که در بستری گاه واقع گرایانه و گاه غیرواقع گرایانه روی می دهد و گاه حتی شاهد تلفیق این دو مقوله نیز هستیم.
حضور اسامی خاص چون "تاریخ ویل دورانت"، "هگل"، "نیچه" و ... از دیگر کارکردهای "تشریفات" رضایی است که گاه صرفاً در حد یک نام باقی مانده اند و برای مخاطب پنجره ای جدیدی را باز نکرده اند اما با این وجود باید عنوان داشت هر مخاطب بر اساس محدوده ی اطلاع خود از این اسامی می تواند گام به فضاهای "تشریفات" بگذارد. از این رو مطمئناً سهم هر مخاطب از "لذت" نسبت به مخاطب دیگر متفاوت خواهد بود. چرا که آگاهی، دانش و شناخت تجربیات خاص رضایی و نام هایی که مطرح می کند امری است که شاید هر مخاطب عامی توانایی کشف آن را نداشته باشد.
ماهی های سفید کمیابی/این روزها/روی شقیقه هایت/شنا می کنند/نگرانم کرده/و تمام خرت و پرت های ذهن تو/از همین جا/پیدا شد؛/فلسفه ی هگل/از پیشانی ات بیرون زده؛/ باید موهایت را کوتاه کنم/تاریخ ویل دورانت/و فرق هایی که باز کرده/میان ما/باید فیش های تازه بردارم/نه!/من این سمساری پُر پُشت و مشکی را نمی خواهم/روی جغرافیای سرت/ افریقای من کجاست؟/دعواهای قبیله ای ما/از کدام دماغه/به جاهای باریک می کشید/من تابستان تن تو را/ زیر کانال سوئز/ با همان ریش سه روزه/و کولرهای استوایی/دوست دارم.(صحنه های تشریحی.ص 49)